جدول جو
جدول جو

معنی شوخ رو - جستجوی لغت در جدول جو

شوخ رو
(شوخ رو)
شوخ روی. بی باک و گستاخ. (ناظم الاطباء). جسور. گستاخ. متهور. بی باک، وقح. وقیح. (از تاج المصادر بیهقی). سرتخ. سمج. بیشرم (: مردم ساروان به خراسان) مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزدپیشه و ستیزه کار و بی وفا و خون خواره. (حدود العالم). و مردمان روستا (به ایلاق در ماوراءالنهر) بیشتر کیش سپیدجامگان دارند و مردمانی اند جنگی و شوخ روی. (حدود العالم). و این ترکان گنجینه، مردمانی اند دزدپیشه، کاروان شکن و شوخ روی و اندر آن دزدی جوانمردپیشه. (حدود العالم).
جهانجوی گفت ای بد شوخ روی
ز من هرچه بینی تو فردا بگوی.
فردوسی.
بیامد فرستادۀ شوخ روی
سر تور بنهاد در پیش اوی.
فردوسی.
با دیلمان به لاسگری اشتلم کند
گر داند ار نداند آن شوخ روی شنگ.
سوزنی.
اما تو خود مهمان شوخ روی وقح افتاده ای اگر من جملۀ اوراق و اثمار بر تو نثار کنم تو سیر نگردی. (سندبادنامه ص 169).
رجل سفیق الوجه، مرد شوخ روی بی شرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شوخ رو
گستاخ
تصویری از شوخ رو
تصویر شوخ رو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش رو
تصویر خوش رو
خوش صورت، خوشگل
کنایه از مهربان
کنایه از خنده رو، گشاده رو، خندان، فراخ رو، بسّام، گشاده خد، روباز، بشّاش، روتازه، تازه رو، بسیم، طلیق الوجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوب رو
تصویر خوب رو
کسی که چهرۀ زیبا دارد، زیبا، خوشگل، نیکوروی، خوش صورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
کسی که چهرۀ گلگون دارد، مقابل زردرو، کنایه از شاد، خوشحال، خوشدل، پیروز، کنایه از شرمنده و شرمسار
فرهنگ فارسی عمید
(شِ کَ رَ)
شکم روش. اسهال. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به شکم روش و اسهال شود
لغت نامه دهخدا
شوخ رو، رجوع به شوخ رو شود
لغت نامه دهخدا
وقاحت، (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)، صفاقت، وقاح، (یادداشت مؤلف)، خیره چشمی، سترگ روئی، سخت روئی، (زمخشری)، صفاقه، (منتهی الارب)، بی شرمی، سماجت:
شوخ رویی مکن که پاک دلان
گه کنند احتمال و گه نکنند،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
باسرو. شاخدار، پرشاخه
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تندمزاج و درشت رو. (ناظم الاطباء). تلخ ابرو. تلخ جبین. (مجموعۀ مترادفات) (بهار عجم) (آنندراج). کنایه از ترشرو و بی دماغ..... (از بهار عجم) (از آنندراج) :
به تلخ رو مکن اظهار تنگدستی خویش
که از طپانچۀ بحر است روی مرجان سرخ.
صائب (از آنندراج).
به دریا می شود از بازگشت آبها ظاهر
که هرکس مرجع خلق است باید تلخ رو باشد.
وحید (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زود رو
تصویر زود رو
تند رو سریع الحرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلخ رو
تصویر تلخ رو
تند مزاج و درشت رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوب رو
تصویر خوب رو
زیبا، نیکوروی، جمع خوبرویان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
احمرارٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
Flushed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
rougeoyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
gerötet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
顔が赤い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
سرخ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
লাল হয়ে যাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
หน้าแดง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
nyekundu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
kızarmış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
얼굴이 빨개진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
סמוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
почервонілий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
memerah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
लालिमा युक्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
blozend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
ruborizado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
раскрасневшийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
corado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
红润的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
zaczerwieniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
arrossato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی